مارادونا در سنگر دشمن : تعریفی جذاب و شیرین از روزهایی نه چندان جذاب و البته تلخ

مارادونا در سنگر دشمن
نویسنده: داوود امیریان
انتشارات: نشر شاهد

معرفی:

در این زمان که شور ونشاط بازی های کودکانه جایش را به نشستن و خیره شدن به صفحات موبایل و تبلت و کامپیوتر و فوقش حرکات انگشت داده، خواندن داستان ها و خاطرات طنز و زیبا می تواند کمی بچه ها را شاد کند و علاقه مند به مطالعه و شاید هم تفکر.
به هر حال برای شروع یک گام بلند در راستای کتاب خوانی، مراجعه به کتب داود امیریان کمک بزرگی است.

بریده کتاب:

زن تخت کناری، جیغ ن برگشت طرفم.
با دیدن من، جیغش ناتمام ماند. چند لحظه برو بر نگام کرد بعد چنان جیغ بنفشی کشید که ن دیگر دست از جیغ کشیدن برداشتند.  
– یک مرد اینجاست!
زن گفت و ملحفه را کشید روی صورتش. نگام افتاد به شکم برآمده اش. همه چیز را فهمیدم. من در زایشگاه بودم!

بریده کتاب(۲):

یک عده اسیر به خط شده، درحالی که دستشان روی سر بود و یک نفس”الموت للصدام” می گفتند. ناصر به آن ها رسید بعد رو به اسرا گفت: ایها العراقی! الفینال الجام جهانی ماذا برنده؟ خنده ام گرفت، خیر سرش مثلا عربی حرف زد… اسیر عراقی با ذوق و شوق گفت: آرجانین، دیقو مارادونا، آرجانین ثالث، جرمنی اثنی.                                           
ناصر با خوشحالی فریاد زد: جانمی جان! پس بالاخره آرژانتین قهرمان شد، هورا!، بلافاصله عراقی ها که موقعیتشان را فراموش کرده بودند همرا با ناصر شروع کردند به هورا کشیدن و پای کوبی.

بریده کتاب(۳):

فرشاد کل گوسفندهای پدرش را نذر روز عاشورا کرد. امیر بیست و پنج سال نذر کرد و من وامانده نذر کردم که تا آخر عمر روزهای دوشنبه و پنج شنبه را روزه بگیرم. حالا فکر می کنید ما چند سالمان بود چهارده سال!

 

مرتبط با مارادونا در سنگر دشمن

بیشتر بخوانیم…

مترسک مزرعه آتشین : عاقبت این پسر تخس و پرادعا عجیب جذاب و خواندنی ست…

بیشتر ببینیم…

موشن طنز کتاب پایگاه سری

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها